لیاقتت اونایین که عشقشون2روزه...
گورپدرتمام لحظه هایی که نفهمیدی چقد‏‏ر دوست دارم

تورادیگرنمیخواهم‏!‏

چرا‏?اینرانمیدانم‏?‏‏!‏

ولیکن خوب میفهمم که دیگرمهرتو در مجمرجانم نمیگنجد...

که بیگانه است تقدیرت؛دگرباسرنوشتم؛مث شب با روز.‏..

تورادیگرنمیخواهم؛توراحتی به اسم کوچکت دیگرنمیخوانم‏!‏

چه معصومانه میفهمی که جای خالی ام راوقت دلتنگی به آغوش ات بدهکاری...

چه حسرت میخوری وقتی ببینی شانه هایم راکسی دیگربساید سر...

چه شبهایی که بایدباخیالم سخت درگیرسحرباشی...

چه رویاهاکه بی من بایدت بربادبسپاری..

صبوری کن...نه چندان دور..این احساس؛دامانت بگیردمثل خاکستر...

تورادیگرنمیخواهم‏!‏

برو..

دیگرنه حرفی باتوازدلدادگی دارم؛نه احساس تومیخواهم‏!‏

بروافسانه هایت  غرق بی رنگیست‏!‏

ولیکن دیرفهمیدم..که چشمانت پرازبیراهه وسنگیست‏!‏

آنجاکه گفتی باورم کن باتومیمانم...

به قران خداوندی؛که گربامن کمی هم مهربان بودی

بتی میکردمت مانندمجنون؛مث فرهاد..

ولیکن تلخی ات

نامهربانی های تو

آن سردی ات؛

دیگردلم راکشت‏!‏

ومن آهسته درگوش خداگفتم..

‏"بگیرش از دلم؛دیگرنمیخواااااهم‏"‏‏!‏




نوشته شدهپنج شنبه 19 تير 1393برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...
  


بنام خدای خوب وعاشقانه ام_‏
سلام‏!‏

الان ۱۷تیرماهه ومن هنوزنخوابیدم؛مامانم بیمارستان صاحب الزمان‏(عج‏)بستری شده؛تموم شبوبیداربودم بالاسرش؛به خیلی چیزافکرکردم؛مخصوصأبه تو‏!هرچندمیدونم خوابیوقبل خوابیدن بهمچی فکرکردی جزمن‏!گذرزمان چقدرآدماروعوض میکنه؛اه..

کاش میشدبالابیارم؛تف کنم دوستت دارمهایی که بهت میگفتمو‏!‏

اینروزاعجیب میگذره؛کنده کند‏!
پیرشدم؛پیروافسرده..

راستشوبخای دیگه ن حس نوشتن دارم؛ن دلشو‏!‏

ریشه امو بد خشکوندی‏!‏

کاش پاک شه خاطراتت؛کاش آلزایمربگیرم؛هیچوقت نابخشومت‏!‏

هیچوقت...




نوشته شدهسه شنبه 17 تير 1393برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.