لیاقتت اونایین که عشقشون2روزه...
گورپدرتمام لحظه هایی که نفهمیدی چقد‏‏ر دوست دارم
  


برما گذشت انچه نباید که میگذشت،باقی عمر هرچه باداباد..... را




نوشته شدهچهار شنبه 17 شهريور 1400برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...
  


دلم خیلی برات تنگ شده کاش هیچوقت نمیدیدمت


نوشته شدهچهار شنبه 17 شهريور 1400برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...
  


عزیزای که بم سرمیزنین؛اگه ازشعرسررشته دارین؛لطفأنظربدین روشعرام‏!چون واقعأمیخام شعرنوشتنم روجدی دنبال کنم‏!دلم شکسته؛دل شکسته هم به دردکسی نمیخوره؛فقط شماین که نوشته هامومیخونین؛به عشق شماست که مینوسم؛پس نظرفراموش نشه‏!‏‏!‏‏!راستی؛خیلی دوستتون دارم‏!ممنونم که کنارمین‏!راستی محدثه عجیجم هرشعری روکه تواین وب مینویسم ازخودمه فداشتم




نوشته شدهشنبه 12 مرداد 1398برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

عشق اگر عشق باشد!
 
هم خنده هایت را دوست دارد .هم گریه هایت را...
 
هم لحظه های شادابی ات را می پسندد هم روزهای بی حوصلگی ات را...
 
هم دقایق پرازدحام همراهیت میکند.هم دقایق تنهایی ات را...
 
عشق اگرعشق باشد...
 
هم زیبایهایت را دوست دارد هم اخمهایت را در روزهای تلخی...
 
عشق اگر عشق باشد...
 
با یک اتفاق ساده تورا تعویض نمیکند.
 
عشق اگر عشق باشد...
 
هرثانیه دستانش در دستان توست.
 
در سختی وآسانی..تا ابد...
 
ایمان جان بی نهایت دوستت دارم.
 
پیشاپیش تولدت مبارک
 
 
عشقم...



نوشته شدهجمعه 5 تير 1394برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

الهی !

مادر قربونت شه!

عزیزدلم!!




نوشته شدهچهار شنبه 6 خرداد 1394برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

چشم حسود کور! 

ماشاا...!




نوشته شدهچهار شنبه 6 خرداد 1394برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...
   پسرم


تقدیم به پسر گلم !

    علی کوچولو!!

ای جان ,ای جان!




نوشته شدهسه شنبه 5 خرداد 1394برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

 

آتیش عشق پاکتو,باید که خاموشت کنم

بایدکه رد شم از خودم,باید فراموشت کنم

باید نباشم تو دلت...باید بیوفتی از سرم

بایدمسیرمونده رو, تنهای تنهایی برم

تقدیرمن تنهاییه...بامن بمونی میشکنی!

سخته ولی بایدبرم!هرچندکه توجون منی

من بی تو مث آدمی,سرگشته وگیجوگمم

بی تو اسیر ظلمتم,انگشت نمای مردمم

تقدیرمن تنهاییه,باید که از یادت برم

میبوسمت,میرم گلم!باید بیوفتی ازسرم




نوشته شدهسه شنبه 18 فروردين 1394برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

تورادیگرنمیخواهم‏!‏

چرا‏?اینرانمیدانم‏?‏‏!‏

ولیکن خوب میفهمم که دیگرمهرتو در مجمرجانم نمیگنجد...

که بیگانه است تقدیرت؛دگرباسرنوشتم؛مث شب با روز.‏..

تورادیگرنمیخواهم؛توراحتی به اسم کوچکت دیگرنمیخوانم‏!‏

چه معصومانه میفهمی که جای خالی ام راوقت دلتنگی به آغوش ات بدهکاری...

چه حسرت میخوری وقتی ببینی شانه هایم راکسی دیگربساید سر...

چه شبهایی که بایدباخیالم سخت درگیرسحرباشی...

چه رویاهاکه بی من بایدت بربادبسپاری..

صبوری کن...نه چندان دور..این احساس؛دامانت بگیردمثل خاکستر...

تورادیگرنمیخواهم‏!‏

برو..

دیگرنه حرفی باتوازدلدادگی دارم؛نه احساس تومیخواهم‏!‏

بروافسانه هایت  غرق بی رنگیست‏!‏

ولیکن دیرفهمیدم..که چشمانت پرازبیراهه وسنگیست‏!‏

آنجاکه گفتی باورم کن باتومیمانم...

به قران خداوندی؛که گربامن کمی هم مهربان بودی

بتی میکردمت مانندمجنون؛مث فرهاد..

ولیکن تلخی ات

نامهربانی های تو

آن سردی ات؛

دیگردلم راکشت‏!‏

ومن آهسته درگوش خداگفتم..

‏"بگیرش از دلم؛دیگرنمیخواااااهم‏"‏‏!‏




نوشته شدهپنج شنبه 19 تير 1393برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...
  


بنام خدای خوب وعاشقانه ام_‏
سلام‏!‏

الان ۱۷تیرماهه ومن هنوزنخوابیدم؛مامانم بیمارستان صاحب الزمان‏(عج‏)بستری شده؛تموم شبوبیداربودم بالاسرش؛به خیلی چیزافکرکردم؛مخصوصأبه تو‏!هرچندمیدونم خوابیوقبل خوابیدن بهمچی فکرکردی جزمن‏!گذرزمان چقدرآدماروعوض میکنه؛اه..

کاش میشدبالابیارم؛تف کنم دوستت دارمهایی که بهت میگفتمو‏!‏

اینروزاعجیب میگذره؛کنده کند‏!
پیرشدم؛پیروافسرده..

راستشوبخای دیگه ن حس نوشتن دارم؛ن دلشو‏!‏

ریشه امو بد خشکوندی‏!‏

کاش پاک شه خاطراتت؛کاش آلزایمربگیرم؛هیچوقت نابخشومت‏!‏

هیچوقت...




نوشته شدهسه شنبه 17 تير 1393برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

خدایا...خسته ات کردم‏!‏

ببخش اما غلط کردم‏!‏

دگراورا نمیخواهم..

فلک را کر نخواهدکرد دگر آهم..

دگرحتی نمیگویم که برگردد..

نمیخواهم بغل گیرد؛مرابادست های سرد..

همیشه مادرم میگفت:

‏"کسیکه قصد رفتن داردو ‏"باید‏"که راهی کرد‏!‏

خدایا؛سخت شرمندم‏!که باتو بدسخن گفتم..

که هرچی گفتی او؛‏"درحدعشقت‏"نیست‏!‏‏!‏‏!نشنفتم

که گفتم من فقط ‏"او‏"‏ را ازت میخام..

بجایش حاضرم ازمن بگیری دینمو دنیام..

خدایا اشتبا کردم...

جوان بودم...

خطا کردم‏!‏

تمام سالها که عاشقش بودم...

تورا رنجاندمو ازخود جداکردم‏!‏

خدایا میتوانی مرهمم باشی‏?‏‏?‏‏?‏

‏"‏بجایش "

‏"‏تو‏"‏‏!عزیزوهمدمم باشی‏?‏‏?‏‏?‏

وشب هایی که ازتنهایی میسوزم...

بگویی:

من مگر مردم-که تنهاشی‏!‏‏!‏‏?‏‏?‏

ومن آغوش گرمم را

به رویت بازخواهم کرد...

وتو با آنهمه زیباییو عشقت..

توی آغوش من جاشی...

خدایا دوستت دارم........




نوشته شدهدو شنبه 22 مهر 1392برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

ازتوذهنم رفتہ بودے؛چرابرگشتی دوبارھ‏?‏‏?‏‏?‏

نگوکھ میخواے بمونے؛منوباورم کنے...

بہ تواعتبارے نیس؛ازکجامعلوم کھ نری...

شایداومدے باحرفات دوبارھ خرم کنے...

بسھ دیگہ لعنتے؛دلتنگیات مال خودت..‏!‏

بعدعمری اومدے؛میگے کھ دلتنگم شدے‏?‏‏?‏‏?‏

واقعا خندھ ام؛میگیرھ؛من خرم‏?یاتوخری‏?‏‏?‏‏?‏

برووقتمو نگیر؛باحرف مفت وبیخودی...

ماشالا بزرگ شدے؛دروغاے تازھ میگے

میگے عاشقم شدے؛نگات پرازعشق منن...

آفرین؛ھزارماشالا؛دیگہ یہ بازیگرے

چطورھ؛دلت میخوادھمہ برات دس بزنن‏?‏‏?‏‏?‏‏?‏




نوشته شدهسه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

حالا کہ رفتے؛برو‏!‏‏!‏‏!پشت سرت نیگانکن‏!‏

فکربرگشتن نکن؛چون کہ ازت دل کندم‏*‏‏*‏‏*‏

اگہ حالوروزمن سیاھ شدہ؛کارتوئہ

نمے خوام ایناربیاے گندبزنے بھ آیندم‏*‏‏*‏‏*‏

من ھمون یبار کھ عاشقت شدم؛بسہ برام

نمے خوام دوبارھ توے زندگیم؛تو سد بشی‏*‏‏*‏‏*‏

بیخودے؛ادای این پشیمونا رو درنیار

واسھ برگشتن؛باید از روے نعشم ردبشے




نوشته شدهدو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

این عادلانه نیس؛دلواپسش بشم

اون کیف میکنه؛من زجرمیکشم

‏{دلم براش تنگ شده؛کاش میفهمید‏}‏

تو یادت رفته وقتی گریه دارم

برای اشکای من شونه باشی

‏"تویادت رفته بایدخونه باشی‏"‏

‏"‏بایدپیش منه دیونه باشی‏"‏

نگوخونه‏!بگودیواربی درد...

که سرتاپاشو خاموشی گرفته

مگه‏"من‏"توی تقدیرت نبودم‏?‏‏?‏‏?‏

شاید دنیافراموشی گرفته...




نوشته شدهدو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

چرا وقتیکه دروغ میگي ومن مي خندم

باخودت فکرمیکني که من‏"خرم‏"‏‏?‏‏?‏‏?‏‏?‏

خب یبارم فکربکن عزیزمن

به ‏"خریت تو‏"لبخندمیزنم‏!‏‏!‏‏!‏

عاشقي شورنمیخاست؛شعورمیخاست...

که خداروشکر؛توازداشتن اون محرومي

عشق؛بھ زیبایي وپول وثروت...این چیزانیست

عشق روباید درک کني؛مفھومی

عشق یعني که دو تا چشم ورم کرده ی من

دم درخشک شدو خواست کہ توبرگردی

وتوباکبر وغرورت ازکنارم رفتي

دلمو زیر نگاه آخرت؛لھ کردي

عشق یعني کھ تو رفتي ومن اینجامردم

بعدتوروي سرم ریخت؛غمو بدبختي

وتوحتي اسمم ازیادت رفت...

حالاباعشق جدیدت؛شادی وخوشبختي...




نوشته شدهدو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:دختري كه بدون اون تنهام, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

خداجون دیگه کم اوردم؛نیگا.../توی لیست آدمات؛یه اشتباهاتی شده/چقده زجرم میدی؛دیگه تحمل ندارم/اسم من ایوب که نیست/اسامیات قاطی شده/پاگذاشتی کافی بود؛دست رودلم نذار خدا/عغده ی خیلی چیزا؛روی دلم چسبیده/مث بدبیاری و نحسی وتنها شدنم/مث لبخندی که ازبس نزدم؛گندیده‏!‏‏!‏‏!‏/مث داغ آرزویی که باهاش سرکردم/مث عشقی که ناخاسته؛اونوپرپرکردم/مث حرفای دروغی که بهم میگفتن.../مث هرروزی که احمقانه؛باورکردم/من دیگه خسته شدم؛تحملم طاق شده/به دلم  بدبخت شدن؛نحسی و...سنجاق شده/هی خدااااا...بسه دیگه/جون خودت نا ندارم/کفرم بالااومده؛اعصابمم داغ شده/دیگه حالمو نگیر؛امشبو با ماه بیا/قربون دستت خدا؛بامن یکی راه بیا/یه حالی به مابده؛از آدمات بدخوردم‏!‏‏!‏‏!‏/جون ومرگ این شکوفه؛باشه‏?کوتاه بیا‏!‏‏!‏




نوشته شدهجمعه 11 مرداد 1392برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

دیگه حالموداره بدمیکنه/دروغایی که به نافم بستم/آه سردی رولبام میرقصه/ای خدااززندگی من خستم/ازهمه؛ازآدما؛ازمردم.../ازخودم؛ازاین شبای دلسرد/ازکسی که عاشقم بودولی.../تایکی اومدنگامو ول کرد/نمیدونم چراتنهایی رفت/اونکه روزی واسه من میمردش/چیشده حالا؛که بی من شاده/اونکه روزی غصمومیخوردش/ای خداخسته شدم‏!!!میفهمی‏?‏‏?‏‏?‏/به چی دلخوش بکنم تودنیا‏?‏‏?‏‏?‏/وقتی حتی عاشقی هم کشکه/وقتی میره؛تو می مونی تنها.../من دیگه آخرخطم دنیا/ آخر خط...ته ته...بن بستم‏!‏/لعنتی بکش؛خلاصم کن؛زود.../تیغ زهریتو بکش رو دستم/اینهمه خنجرو ازپشت زدی/اینهمه سوختمو دم نزدم/بس که بازی بادلم کردن خدا.../دیگه زخم خوردنو از حفظ بلدم‏!‏‏!‏‏!‏




نوشته شدهجمعه 11 مرداد 1392برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

خرد بودم؛وقتی که هوندی ادگوقلب مه پس هاده/اتگولایقت نهوم مه؛عشقوم ازسرت زیاده/امنفهمی به چه رفتی پای حرفونت نموندی/توتفهمی لایقت نم‏!په به چه سراغوم هوندی‏?‏‏?‏‏?‏/همه حرفونت دروغن؛یه کسی زیرسرت هه/لااقل بدو جمش کن؛گندی که به عشقوم اتره/وقتی پشت مه ول اتکه؛که امنهسته آشیونه/رو  سروم ازمال دنیا؛یه کف دست آسمونه/هیچی امنهه تو دنیا؛به چه بامه اتکه بازی‏?‏‏?‏‏?‏/توچقد راحت أتونی ایهمه دروغ بسازی/تو تدی که مه امبریدن‏!تنشاست باهام بمونی‏?‏‏?‏‏?‏/ایهمه دروغ تگفته‏!تنشاست بگه أمونی‏?‏‏?‏‏?‏/رو خو تار ادکه تورفتی...اتناها که مه بسوزوم/دروغ ادگوبرأگردی‏!تامه چش به دربه در بدوزوم/دل خو ازمه پس ادگه؛اماخاطراتت ادنوشت/خاطراتتم مث خوت؛ ذره ذره به مه ایی کشت‏!‏




نوشته شدهچهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

از کدوم خیابونو مه رد بشوم‏?‏‏?‏‏?که دوباره یادچشمونت نکم/ که دوباره ایی دلوم آتش نگن؛دست گریه هوی بی امون نکم/به کجانگاه کنم که تو نبی‏?‏‏?‏‏?‏/به کجابرم که عطرتو نبو‏?‏‏?‏‏?‏/خیلی داغونم؛خیلی حالوم بدن‏!‏‏!‏‏!/توکجایی‏! او همه حرفوت چه بو‏?‏‏?‏‏?‏/باتوخاطرات زیبایی امن؛توتموم ایی خیابونوی سرد/حالا تنهاتویی ایی خیابونم/مه و رد پای تو؛گریه و درد.../بادرودیوارو باایی روزگار.../ازغمو دلتنگیوم هرشو أگم/هرچه أمدی؛هرترانه گوش أدم/دس خوم نن؛بدجوری یادت أکم...




نوشته شدهچهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

ازمن گذشتی؛امیدوارم خداهم ازتوبگذرد‏!سالها میشودکه حسرت تمام نداشته هایم وتمام داشته هایی که بخاطرتوازدست دادم‏!اصلأنگران من نباش؛من خوب خوبم‏!‏‏!‏‏!خوشبخت خوشبخت‏!آروم آروم‏!‏‏!‏‏!اصلأ فکرنکن که شایداین اشکها بخاطر دوری از توأند؛این اشک خوشحالی من اند؛که بدون توآزادم‏!خوشحالم که دیگرنفس هایم بند نفس هایت نیست ودستانم دیگراحتیاجی به دستانت ندارند؛چقداحساس خوبی دارم فقط اگراین بغض لعنتی اجازه بدهدمیخندم آن هم ازته دل‏!‏‏!‏‏!مگرکوری‏?‏‏?‏‏?ببین دارم میخندم؛خداااااااااایا چرا اشکهایم میریزن؛منکه میخندیدم‏!‏‏!‏لعنتی تمام هستی مرابه باددادی؛تمام هستی ام را...میفهمی‏!‏‏?‏‏?‏‏!حیف تمام عمری راکه برای تو سرکردم‏!دل نداشتی وگرنه به سنگ میگفتم آب میشد‏!اماتو خراب شدی‏!‏‏!‏‏!‏خرابت کردم؛خودم؛آره خودم‏!انقدبال وپرت دادم که حالادیگه دستم هم بهت نمیرسه‏!‏‏!‏‏!لعنتی من عاشقت بودم...




نوشته شدهچهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

دلی که شکسته بودی؛دیگه گچ چاره نمیکرد/هیچی مث اون دوتاحرف؛منوبیچاره نمیکرد/موقع رفتن بهم گفت؛سکه شیراومدنمیرم/سکه روبالاکه انداخت؛دیدم پیش اون حقیرم/ازهواسکه روقاپید؛اونوتودستاش نگه داشت/قلبم ازجاکنده میشد؛آرزوکردم بمیرم/سراون حتی خدارو؛تاپای قسم کشیدم/اما خط اومدواون رفت؛و شکست پل امیدم/دل من مچاله میشد؛دیگه تا خرخره پر بود/غم غصه هاموبردم؛ازدوتاچشماش چکیدم/هی تویی که داری میری‏..!نباشه عین خیالت/غیراون دلی که بردی؛همه برده ها حلالت/دلی که شکسته بودی؛دیگه گچ چاره نمیکرد/ گل گرفتم در دل رو. . .؛بروخوش باش؛خوشبحالت




نوشته شدهچهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

کنارتودرگیرآرامشم/چقدخوبه باتو نفس میکشم/یه حس قشنگی دارم وقتیکه.../روی گونه های تو دس میکشم/همون خط ریش ونگاهی عجیب/که تاعمق قلبم تورومیبره/توچشمات خودم رو نگامیکنم/یه دنیاخوشی تو دوتا پنجره. . ./به دستات نگاکن؛همین دست تو/توی خستگی هام پناه منه/همین۱۰ تا انگشت مردانه ات/همه زندگیمو رقم میزنه/کنارتو درگیرآرامشم/بادستات به دورم قفس میکشی/نمیخام یه لحظه ازت دورشم/چقدخوبه بامن نفس میکشی‏!‏‏!‏




نوشته شدهچهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

لاشه ی عاشقی ام؛سگ خور نامردی تو‏!‏‏!‏‏!‏/آنقدرخون به دلم هست که هارت بکند/ماتمت رانمیگیرم؛توبرو باعشقت.../ازخداخواسته ام که زهرمارت بکند/این نشدعشق که من پیش تو خواری بکشم/این نشدعشق؛که من تاخودصبح بیدارم/حسرت آن نیست که از دوری تومن بخورم/حسرت آن است که من برجگرت میذارم/تف به مردانگی ات؛تف به همه حرف هایت‏!‏‏!‏‏!‏/جازدی؛اول راه ازخطرش ترسیدی/گفته بودم جگرشیر نداری؛برگرد‏!‏‏!‏‏!‏/زخم هایم که نمک داشت؛چراپاشیدی‏?‏‏?‏‏?‏‏?‏/گورمرگت؛به خداحیف که گریان باشم/واسه مردی که ازاحساس دلم آگاه است/بازهم زخم زبان میزندومیسوزم/قلب او وادی قربانگاه است/توخودت رحم نکردی به منواحساسم/تونخواستی که دلم رامن به نامت بکنم/لایق عشق بزرگم تونبودی به خدا‏!‏‏!‏‏!‏/توخودت خواستی اینگونه تمامت بکنم‏!‏‏!‏‏!‏




نوشته شدهچهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...
  


 

با چرخ خیاطی دلم را باز میدوزم / مادر نگاهم میکند :"این کل دارایست" این چرخ نباشد گشنه میمانیم! بابایتان که فکر ماها نیست ....... بابایمان مرد شریفی بود؛ دنیا برایش عامل درد شد / او مرد بود واهل ناموسش؛ تا پای منقل رفت؛نامرد شد/او دود میکرد و قهقهه میزد/ ما داشتیم از ترس میمردیم........ او زهرماری؛ داشت هی میخورد! ما داشتیم هی غصه میخوردیم!/ هرشب بساط منقل و دودش ؛ باچارتا مردی که بیگانه است/ من دخترت..... او همسرت..... بابا! ناموسهایت توی آین خانه است/ یک قوری چای و 2 لول کاغذ..... هم قیمت ناموس بابا بود... یک سیخ تریاک و یکم مشروب! ناموس بابای من اینها بود/ یک شب تمام آرزوهامو؛ بابا بادستای خودش  پر داد/وقتی سر ده شئ ناقابل؛ من را به اجبار دست شوهر داد/ موسی ی مرد پیره صد ساله؛ رنگ همه چی غیر انسان داشت....... پیر و چروکیده و پژمرده! توی دهان تنها 1 دندان داشت/ قول مغازه به پدر میداد بابا هم ناموسش کیلویی چند؟ مادر با گریه روز عقد من؛ روی سرم میزد بهم هی قند آیا وکیلم؟- دخترم ؟ آیا ؟؟؟ گریه ام؛ گرفته؛ کاش "کر بودم/ تف به همه مردانگیت بابا! ای کاش من هم بی پدر بودم! عاقد تمام خطبه اش را خواند؛ حالا زن موسی بی دندانم/باید بسازم او نمیمیرد!هفتا کفن هم من بپوسانم!

 

 

 




نوشته شدهدو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...
  


حوا شدم برایش که هوا برش داشت آدم است

لعنت به همه ی  حرف های که میزد و من خام بودم باورش کردم!!!!

فکرمیکردم اگربرایش بمیرم!میگوید:چقدر عاشق است اما مرا....

ای کاش دختری ساده لوح و ناقص العقل فرض میکرد!!!!

دردم می آید وقتی میدانم "خر" فرض  میشدم برایش...

همه ی دوستت دارم هایش تنها تکه کلامی بود که روی لب داشت که نه تنها به من بلکه به هزار کس و ناکس میگفت!!!

درد دارد...وقتی میفهمم تمام لحظه هایی که با من قهر  دستهایش بیچکی بودند دور تن دختران هرزه ...

ومن دلتنگ این که چطور از دلش در آورم...

وقتی که من ثمره ی عشقم را آبستن بودم !!!داشتم از دردمیسوختم...

او داشت در آغوش کسی  دیگر از آتش شهوتش میسوخت!!!!

واقعا میسوزم...آتش میگیرم...

من زن شدم وهزار بلا سرم آمد

و او مرد بود و همیشه حق با او....

گاهی فکر میکنم خدا هم سر ما را شیره مالیده...

می گفت : "زن نعمت است!!!!

بهشت زیرباهای مادراست 

امادرست که نگاه میکنم فقط زیر باهایم چاه می بینم

چاه رسوایی....

چاهی که اگر مواظب نباشم کارم تمام است....

لباس بوشیدنم رابایدبه اندازه ی ایمان شما مردها تنظیم کنم!

بایدآنقدرگشادببوشم که قوس های بدنم دلتان رازیروبالا نکند....

موج موهایم باید ازساحل  صورتم کناره بگیرند که مبادا دل به دریا بزنی وغرق جانم شوی!!!

باورکن مریض شدم ازبس غذا نخوردم تا که اندامم آنقدر لاغر شوند که به چشمت نیایند ودلت نلرزد...

من به تو اعتماد کردم...وفادار بودم مرد من...اما تو....

دیگرنمی توانم....

یادت هست وقی چشمانم را به باهایت گره کردم  که نروی!!!

دست هایت داسی شد واحساس مرا درو کرد!!!

رفتی و من...تنها به جرم اینکه عشوه هایم به چشمت نمی آمد و بلد نبودم مثل دخترکان شهری افاده بیایم ودلت را بلرزانم....تنهایم....

فقط آخرین حرفم!!!

آی تو که خرمن احساسم را درو کردی!یادت رفت دلم را درو کنی...همه ی آتش ها از گور اوست که دوستت دارد...

داس را کجا گذاشتی؟؟؟؟!

بیا دلم را از بیخ بکن....




نوشته شدهیک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

جهنم نان شب خوردن نداریم                           سر مجلس سلامت باد
درک گر چاره جز مردن نداریم                             سر مجلس سلامت باد
توی بی پولی همه غرقیم                                سر مجلس سلامت باد
اگر بی آب و بی برقیم                                     سر مجلس سلامت باد
کدوم بی پولی ، بدبختی                               ما از دست کی دلگیریم
واسه چی ما بنالیم  ، ها ؟                               ما که یارانه می گیریم

چهل و پنج تومان داری ، تازه هفتاد تومان میشه    

خدا خیریت بده محمود ، خدا هم از تو راضی شه

دم عیدی ببین اینجا ، چراغ خونه آباده      

بابا راضی ، ماهام خوشبخت ، مامان هم تو دلش شاده


برنج شد گونی هفتاد ، و مرغ هم مثل رویا شد        

سر مجلس سلامت باد ، عجب اوضایی اینجا شد...

اگه مردم همه گشنن ،میگن حرفا رو بی پرده       

اگه که آرزوشونه ، دوباره شاه برگرده


اگه بابا واسش رویی نمونده تا بره خونه            

داغ بی پولی خم کرده دوتا شونش ، دلش خونه


جلوی بچه ها بابا، اگه غم داره می خنده          

  اگه با خفت و خاری ، دوباره میشه شرمنده   

سر مجلس سلامت باد                                 

   هر روز قانونی میذارن کی فکر ما بیچاره ها س؟؟؟؟؟                        

  اونا که شاد و پولدارن  ، اونا که وضعشون عالی، ماشین هاشون مدل بالا                                  

 ماشین ما که کفش ماست ، اونم که پاره ی حالا . . .
 
خونشون عالی و دوبلکس ، اجاقشون پر از گرما      

ولی تو خونمون دیشب ، خواهرم مرد از سرما

نمیدونم شاید فردا ، شاید امروز ، واسه شعرام

به جرم اینکه حرفامو نوشتم ، کردنم اعدام

ولی من حرفمو گفتم نمیخوام تو دلم باشه       

دلم عضو گروهک نیست ، نه اهل اختشاشاشه . . .

 




نوشته شدهپنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

نخواستم سد راه زندگیتشم؛نخواستم زندگیت ازهم بپاشه‏/فراموشت شده اسمم؛ولی من‏!محاله اسم تو یادم نباشه/منی که لحظه هامو؛آرزومو؛فقط باتو؛تصورکرده بودم/شکستی‏!له شدم؛اماندیدی‏..‏‏!بهم گفتی دلم اینا سزاشه‏!‏‏!‏‏!‏/بهم گفتی نبودم آرزوته‏!بهت گفتم:برم؟چیزی نگفتی/سکوتت خیلی حرفاروبهم گفت‏!دلت میخوادنباشم‏!ازخداشه.../مبارک باشه عشق تازه اما؛سراون این بلاهارو نیاری/نمیخوام مثل من گریون بمونه؛نمیخوام زندگیشم عین ما شه/بسوزون‏!نشکنم‏!‏‏!تاجانمونه؛ازم چیزی که بعد یادآورمشه/بشه خاکسترم خاک کف پات؛شایداینجوری دین من ادا شه/منو آتیش زدی اماندیدی‏!خودت هم شعله شعله قد کشیدی/اینانفرین من نیس؛کاردنیاس‏!فناگر زندگیش ازهم فناشه/نمیخواستم؛بفهمو باورم کن‏!‏‏!که حتی آه و نفرینم نکردم/برام تادنیا دنیاست بهترینی‏!‏‏!نمیخوام زندگیت ازهم بپاشه...


نوشته شدهسه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

بادلخوری واژه هارابالاوپایین می کنی‏!‏ دنبال چه میگردی؟؟؟ ؟؟؟ همیشه که قرارنیست ازتو بگویم‏!‏‏!‏‏!‏‏!‏‏!‏‏!‏‏!‏‏!‏‏!‏


نوشته شدهدو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

‏"همیشه اولش عشقشه؛همیشه اولش خوبه/کجای جاده جاموندی؟؟دلم بدجوری آشوبه‏"‏/دلم بی تاب بی تابه؛کجایی دست من سرده/خدایا تو مواظب باش؛که سالم خونه برگرده‏!‏‏!‏/تاکه گوشیت خاموشه؛دلم هی رخت می شوره/یلحظه گوشیتو بردار؛دیگه مردم أدلشوره/بدون تو واسم اینجا‏!بهشت هم باشه زندونه/باتوآرامشی داره؛درودیواراین خونه/توروآغوش میگیرم؛ولی این عکس خالیته/میگی باعکس من سرکن‏!مگه این حرفا حالیته...؟/مگه میفهمی دلتنگم‏!مگه میفهمی آشوبم؟؟/دلم آغوشتو میخواد؛توباشی پیش من خوبم/به رویات دلخوشم هرشب؛تومیشی ماه ومهتابم‏!‏‏!‏/میزارم سر روی پاهات؛به امیدتو می خوابم‏!‏‏!‏‏!‏


نوشته شدهدو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...

چراواسه رفتن بهونه میاری؟/کنارت اضافه ام؟چته بیقراری؟؟/چراسرده دستات؛نگی هم میدونم‏!‏‏!‏‏!‏/دلت پیش اونه؛توازمن فراری.../من از زندگی جزتو چیزی نمیخوام/ندارم ولی از تو هیچ انتظاری/شریک توشدعشق تازه ات ولی من.../شریکم شده؛غصه و گریه زاری.../نفهمیدمو تو نگفتی و رفتی/چراچون که زشتم؛تو دوستم نداری؟؟؟


نوشته شدهدو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, توسط زنی که زندگیشوباخت؛بخاطرتو لعنتی...
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.